Web Analytics Made Easy - Statcounter

ظهر نشده بود غروب به دل بچه‌های روستای شفت زد. وقتی عقربه‌ها روی ساعت 11 صبح 18 بهمن‌ سال 76 جفت شد، زبانه‌های آتش، دانش‌آموزان مدرسه بیجارسر روستای شفت گیلان را نشانه گرفت.

کلاس درس دانش‌آموزان شفتی با زبانه‌های بخاری نفتی تمام شد. زبانه‌هایی که شعله‌هایش تا سقف چوبی کلاس می‌رسید و اگر آقا معلم فداکار نبود همه دانش‌آموزان در آتش می‌سوختند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

وقتی باد پیچید بخاری نفتی وارونه شد. آتش سریع حرکت می‌کرد تا دانش‌آموزان بی‌حرکت را نشانه بگیرد. وحشت در کلاس حکمفرما بود. فریاد کمک‌خواهی در هر ثانیه اوج بیشتری می‌گرفت. راه فراری نبود. آتش، میز و صندلی‌های ردیف جلو را سوزاند و بی‌محابا تا سقف حرکت کرد. موج شعله‌های آتش در چشم‌های وحشت زده‌شان منعکس می‌شد. پیکر کودکانه‌شان را ترس فرا گرفته بود. فرشته نجات اما نزدیک بود. جانش را کف دستش گرفت و جان 30 دانش‌آموز کلاس دوم دبستان را نجات داد.

معلم فداکار شفتی

حسن امیدزاده، معلم ایثارگر از ‌سال ۵۹ به استخدام آموزش‌وپرورش شفت درآمده بود. در آن صبح منحوس این معلم اسطوره با شنیدن صدای دادوفریاد بچه‌ها خود را به آتش زد و منجی دانش‌آموزان شد. امیدزاده 30 دانش‌آموز مدرسه را یکی‌یکی از شعله‌های آتش که هر لحظه برافروخته‌تر می‌شد، نجات داد.

نجات دانش‌آموزان تمام شده بود که یکی از بچه‌ها به کلاس برگشت تا کیف‌وکتابش را بردارد. کلاس در تسخیر دودوسیاهی بود. آقا معلم هم دوباره برگشت. برگشت به میان زبانه‌‌های سوزان آتش، اما این‌بار گرفتار شد. روز آتشین پایانی نداشت. تراژدی آن روز منحوس با در بسته کلاس سیاه‌تر شد. آقا معلم کلاس پنجم هنگام بازگشت با در بسته کلاس روبه‌رو شد. دستگیره‌ای روی در وجود نداشت. او که نجات‌دهنده 30 دانش‌آموز بود، برای خود، نجات‌دهنده‌ای نیافت. آقا معلم از ناحیه سر، صورت و دست دچار سوختگی شد. انگشتان دست راستش قطع شد و انگشتان دست چپش به هم چسبید.

مرگ یک ایثارگر

پس از حادثه تلخ آتش‌سوزی ، آقا معلم فداکار ۱۷ مرتبه تحت عمل جراحی قرار گرفت. حسن امیدزاده سال‌ها رنج‌ودرد سوختگی ناشی از آن روز جهنمی را با خود به دوش کشید.

چهارشنبه ۲۱ تیرماه ‌سال ۹۱ اما دیگر درد امانش را برید. در سن ۵۸ سالگی در بیمارستان امام حسن مجتبی(ع) شهرستان فومن درد ناشی از سوختگی را تاب نیاورد و جان باخت.

به پاس فداکاری، پیکر او در زادگاهش روستای شهرستان شفت گیلان آرام گرفته است. یادوخاطرش همیشه زنده ماند. پس از آن حادثه اسم مدرسه دیگر خونین‌شهر بیجار نبود. فداکاری این معلم دلسوز و مهربان نام مدرسه را به معلم ایثارگر حسن امیدزاده تغییر داد. فداکاری زنده‌یاد حسن امیدزاده در کتاب سوم ابتدایی چاپ شده است. از آن روز آتشین 23‌سال می‌گذرد، اما در شفت یاد حسن امیدزاده، معلم فداکار هنوز زنده است.

ترس از آتش، آتش‌نشانم کرد

محمد امیدزاده، پسر این معلم فداکار است. پسری که از ترس شعله‌های مدرسه خونین‌شهر بیجارسر آتش‌نشان شد. پدر، مشوقش بود، اما عمرش کوتاه‌تر از آن بود که پسرش را در لباس آتش‌نشان ببیند.

محمد که از ‌سال 91 آتش‌نشان است می‌گوید: «در همان مدرسه درس می‌خواندم. پدرم همیشه ساعت ۷ صبح به مدرسه می‌رفت. یک روز که از پدرم پرسیدم چرا ساعت ۷ صبح به مدرسه می‌رود، در جواب گفت: «بچه‌ها صبح زود می‌آیند و سردشان است. یکی باید باشد تا بخاری را زودتر روشن کند که گرم شوند.»

پدرم حتی یک روز هم غیبت نداشت و همیشه احساس مسئولیت می‌کرد. کلاس چهارم بودم که بخاری نفتی، مخزن نفتش آتش گرفت. زنگ کلاس تازه زده شده بود و بچه‌ها شاد و خوشحال از حیاط مدرسه به کلاس آمده بودند. منتظر معلم بودند. همه معلمان در دفتر نشسته بودند که صدای دادوفریاد بچه‌ها در فضای مدرسه پیچید. روز بدی بود. هنوز به یاد می‌آورم، خاطرم آشفته می‌شود. پدرم با شنیدن صدای بچه‌ها سریع به کلاس رفت و تک‌تک دانش‌آموزان را نجات داد. خودش گرفتار آتش شد.

انگشتان دست راستش قطع شدند. همان انگشتانی که با گچ روی تخته می‌نوشت و به بچه‌ها درس می‌آموخت. انگشتان دست چپش هم از شدت سوختگی شدید به‌هم چسبیدند. سروصورت و دو دستش تا آرنج دچار سوختگی و جراحات ناشی از آن شده بود. یک هفته تا دو هفته مدرسه تعطیل شد. بچه‌ها تا مدت‌ها می‌ترسیدند به مدرسه بروند.

پدرم هیچ‌گاه از کاری که کرد پشیمان نبود. مادرم دلسوزانه تا آخرین روز پرستاری پدرم را کرد و هیچ‌وقت شکایتی نداشت. مادرم می‌گفت: «برای پدرتان دانش‌آموزانش و بچه‌هایش تفاوتی نداشتند. دانش‌آموزان را مثل فرزندانش دوست داشت.»

پس از آن حادثه همیشه حس بدی از آتش داشتم. ‌سال ۹۰ در آزمون آتش‌نشانی شرکت و شروع به ثبت‌نام کردم، پدرم زنده بود. وقتی فهمید که در این آزمون شرکت کردم، خوشحال شد و مرا تشویق کرد، اما عمرش کوتاه بود و چون آزمون یک سالی طول کشید، پدرم نتوانست مرا در لباس آتش‌نشانی ببیند. او ‌سال ۹۱ بود که از شدت درد و جراحات ناشی از سوختگی فوت کرد.»

جانمان را مدیون او هستیم

«تصویر آن روز هیچ‌گاه از خاطرم پاک نشد. تمام بچه‌ها جانشان را مدیون معلم فداکار هستند.» این را بهزاد حسنی ۳۱ ساله یکی از دانش‌آموزان قدیمی همان مدرسه می‌گوید. او که در‌ سال 76 کلاس دوم دبستان بود جانفشانی آقای معلم را هرگز فراموش نکرده است.

از آن روز آتشین گذشته و بهزاد که حالا یک نجار است، از روز حادثه می‌گوید: «منتظر معلم بودیم. تازه زنگ کلاس به صدا درآمده بود. سقف کلاس چوبی بود، همین مسأله باعث شد تا آتش چندین برابر شعله‌ور شود. کل کلاس در لحظه‌ای چشم برهم زدن غرق در شعله‌های آتش شد. من و تمام بچه‌ها از شدت ترس فریاد می‌کشیدیم.

23 سال پیش حسن امیدزاده آقا معلم شفتی دل به آتش زد

امیدزاده، معلم فداکار کلاس پنجم ابتدایی مدرسه ما بود. با شنیدن آن صداها خود را به کلاس ما رساند و جان همه ما را نجات داد. اگر فداکاری او نبود هیچ‌کدام از ما زنده نبودیم.

وقتی همه دانش‌آموزان را نجات داد، به حیاط مدرسه رفت تا چوبی بیاورد و بخاری نفتی را از کلاس بیرون بیندازد، اما موفق نشد. در کلاس بسته شد و او در کلاس گیر افتاد. وقتی بیرون آمد که کار از کار گذشته بود و بیشتر جانش سوخته بود.

این خاطره تلخ به قدری در ذهنم می‌چرخد که اگر روزی فرزندم را در مدرسه‌ای ثبت‌نام کنم، اول از مسائل گرمایشی آن مطمئن خواهم شد، چراکه تا همین دو‌سال پیش در همین مدرسه و برخی مدارس دیگر شهرستان از بخاری نفتی استفاده می‌کردند.»

رضا حق شنو، دانش‌آموز دیگر کلاس دوم ابتدایی همان‌ سال آتشین است. او هم هنوز با گذشت بیش از دو دهه ثانیه‌به‌ثانیه آن صبح منحوس را به خاطر دارد.

او  گفت: «روز وحشتناکی بود. سایه آن هنوز در ذهنم زنده است. امیدزاده و یکی از آن دانش‌آموزان در داخل کلاس ماندند. همکلاسی‌مان ۲۰‌درصد سوخت. البته او پس از نجات دوباره به کلاس برگشته بود تا کتاب‌وکیفش را بردارد، اما همین موضوع باعث شد آقا معلم سوخت.

مدرسه یک طبقه بیشتر نداشت. ۱۰۰ دانش‌آموز هم در آن‌ سال در مدرسه درس می‌خواندند. خانه ما به مدرسه نزدیک بود از صدای دادوفریاد بچه‌ها مادرم به وحشت افتاده بود و خودش را به حیاط مدرسه رسانده بود.

بعد از آتش‌سوزی مادرم از بیم حادثه دیگری هر روز به مدرسه می‌آمد، اما هیچ‌وقت خطری مدرسه را تهدید نکرد. ما جان سالم به در بردیم، اما در این بین تنها آقای امید‌زاده سوخت. یاد و خاطر آقا معلم فداکارمان همیشه در دلمان زنده است.»

تقدیر مقام معظم رهبری و مدال شجاعت

زنده‌یاد امید‌زاده مدال شجاعت و لقب «معلم فداکار» را از ریاست‌جمهوری وقت دریافت کرد و در دیدار جمعی از اسوه‌های ایثار و فداکاری با مقام معظم رهبری از او تجلیل شد و مورد تفقد ایشان قرار گرفت.

خودگذشتگی آقا معلم نه در کتاب سوم ابتدایی‌ها، بلکه در یادها ثبت شده است و نسل‌به‌نسل منتقل می‌شود. شاید نام زنده‌یاد حسن امیدزاده کمتر شنیده شده، ولی فداکاری اش هیچ‌گاه فراموش نمی‌شود.آخرین قیمت های بازار ایران را اینجا کلیک کنید.

منبع: رکنا

کلیدواژه: سهام عدالت قیمت خودرو کرونا آتش سوزی ریاست جمهوری فداکاری اخبار حوادث مدرسه معلم حسن امیدزاده سهام عدالت قیمت خودرو کرونا کرونا دختر تجاوز ویروس کرونا علی انصاریان خانه ویلایی شیطان صفت مرد شیطان صفت جنایت قیمت حسن امیدزاده معلم فداکار دانش آموزان انگشتان دست بخاری نفتی دانش آموز آقا معلم بچه ها آن روز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.rokna.net دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «رکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۹۴۸۵۱۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

دانش آموزان دیجیتالی، کلافه از امر و نهی ها

در روزهای گذشته انتشار سکانسی از سریال افعی تهران که در آن برخورد زننده‌ پیمان معادی با معلم دوران مدرسه‌اش را به تصویر کشیده بود با موجی از واکنش‌های متفاوت در جامعه فرهنگیان روبه رو شده است. برخی این سریال را توهین به معلمان تلقی کرده و به تندی از آن انتقاد کردند و بعضی دیگر بر آثار زیان‌بار تنبیه بدنی در مدارس تاکید و فرهنگیان را به انتقاد پذیری فراخواندند. در این میان اما واقعیت‌ها نشان می‌دهد که می‌توانیم شاهد نوعی تغییر در روش‌های تنبیه دانش آموزان در چهل سال گذشته باشیم:

دهه شصت: برای همه ما این دهه پیوندی استوار با پدیده تنبیه داشت. معلمان به عنوان سوژه‌های قدرت‌مند تغییر که توانسته بودند با بسیج دانش آموزان انقلاب ۵۷ را رقم بزنند اکنون از مرجعیت و احترام فراوانی در جامعه برخوردار بودند. فرهنگ پدرسالاری موجود هم هنوز به‌واسطه فردیت های دانش آموزان با چالش جدی روبرو نشده بود، لذا معلمان می کوشیدند تا در نقش یک هدایت‌گر دلسوز مسیر آینده را به دانش آموزان نشان دهند. کلاس‌ها اگرچه پرجمعیت بود ولی انگیزه‌های درسی هم فراوان بود. تنبیه جزء ضروریات مدارس تلقی می‌شد آن‌چنان که حجم و شدت آن کمتر با اعتراض دانش آموزان مواجه می‌شد. معلمان دانش آموزان را هم‌چون فرزندان خود می‌دیدند و چه بسا از سر دلسوزی شلاق را بر دست های آن‌ها می‌نواختند.

دهه نود: این دهه اما متفاوت از گذشته است. مرجعیت معلمان به دلیل تنگناهای معیشتی و تکثر منابع معرفتی دچار چالش‌های جدی شده است. امید به آینده رنگ باخته و مدیریت کلاس های پرازدحام و سرشار از دانش آموزان کم انگیزه به بحرانی جدی انجامیده است. همین امر موجب شده که زمام کلاس در برخی اوقات از دستان معلمان خارج و بازگرداندن آن به نظم اولیه مستلزم تنبیه برخی خاطیان باشد. دانش آموزانی که اکنون با بحران‌های متعدد جنسی، هویتی، و اعتماد در زندگی خود مواجه‌اند و در عوض می‌کوشند تا محیط مدرسه را به فرصتی برای کشتن زمان و خوش‌باشی تبدیل کنند. ورود به عصر فرزند سالاری هم موجب ظهور فردیت‌ها و به چالش کشیده شدن اقتدار معلمان در کلاس‌ها شده است. دانش آموزانی که اکنون برای معلمان غوطه‌ور در انبوه مشکلات روزمره، دیگر نه به عنوان فرزند بلکه به مثابه مزاحمی سمج تلقی می‌شوند.

نکته پایانی: برخی جامعه شناسان از دانش آموزان امروز با عنوان نسل آبی یاد کرده اند که می تواند ترجمان اندوه و سرگشتگی این نوجوانان در کشاکش تحولات امروز ایران باشد. نسلی بی پناه، دیجیتالی شده، بدون فرصت کودکی کردن، درگیر با بحران اعتماد به مراجع ارزشی، بدون آینده ای روشن و کلافه از امر ونهی های روزمره! روشن است که معلمی کردن برای این نسل بیش از همه مستلزم شناخت عمیق از زمانه ای است که در آن به سر می‌بریم. آموزش و پرورش اما با گرفتار آمدن در تامین نیازهای اولیه ای مانند کمبود کلاس و معلم، مدارس را به محیطی فرسایشی برای معلمان و دانش آموزان تبدیل کرده است.

بیشتر بخوانید:

چرا در شرایط جنگی گشت ارشاد بازگشت؟ پیام های حضور دوباره حجت الاسلام صدیقی در نماز جمعه! مردم هیچ کشوری مثل مردم ایران نیستند معنای برداشت از حساب بانکی به دلیل بی‌حجابی روایت زدگی برای توجیه شکست ها

216216

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1902746

دیگر خبرها

  • برگزاری کلاس‌های بازیگری برای دانش آموزان تهرانی
  • کلاس‌های بازیگری برای دانش آموزان تهرانی
  • مشق الفبای زندگی در آغوشی شاید مهربان‌تر از مادر
  • چالش کلاس‌های پرتراکم؛ از سردرگمی تا توقعات نابجا از معلمان
  • چالش کلاس‌های پرتراکم؛ از سردرگمی تا توقعات نابه‌جا از معلمان
  • پیرترین معلم ایران یک قرن و ۷ سال عمر کرد | از ریاست آموزش و پرورش تا تالیف دو کتاب چاپ نشده
  • نقاشی شاهکار معلم ژاپنی روی تخته سیاه کلاس
  • دانش آموزان دیجیتالی، کلافه از امر و نهی ها
  • مدرسه باید واقعیت جامعه باشد/ ۵۰۰ تا ۷۰۰ هزار معلم مخالف مدرک دانشگاهی خود آموزش می‌دهند
  • همکلاسی‌های سابق بعد از ۳۹ سال دوباره پشت نیمکت مدرسه نشستند